دياناديانا، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

دیانای مامان و بابا

مهد کودک امروز

عزیز دل مامان امروز باسر رفتی تو در مهدتون نمدونم چرا عصبانی بودی ولی شیشه در شکسته   خوشبختانه سر تو سالمه گلملم هنوز ندیدمت ساعت ٥ میام دنبالت راستی امروز ÷در جون و مادر جونت هم به تو زنگ زدن تو مهد که بودی بابایی بهشون گفته حتما" خیلی نگرانت بودن هممون دوستت داریم ...
31 ارديبهشت 1390

هفته ای که گذشت

سلام دختر نازم هفته ای که گذشت کلی اتفاق خوب و کمی بد داشت.مامان آزمون داد ولی خیلی خوب نشد.دیروز تو همش نق میزدی اسباب بازیهات و ÷رت میکردی نمدونم چت بود ولی داره اتفاقای خوب می افته عزیزم دیروز تو مهد کودکت جشن تولد یکی از بچه ها بود وتو خیلی خوشحال بودی کلی دست زدین رقصیدین با بچه ها. راستی قصه شنگول و منگول کامل بلدی   کلی رنگ آمیزی میکنی صدای  خنده دلنشین تو آهنگین ترین صوتیه که تا حالا مامان وبابا شنیدن دوستت داریم بوس بوس     ...
28 ارديبهشت 1390

حرف هاي كودكانه

دختر ناز مامان چند تا اصطلاح جالب داري كه مختص خودته بلوسش:ولش كن نازلش كن:لازمش دارم سرو سبارا نكن:سرو صدا نكن خسته:هسته واصطلاحي كه يك ريز ميپرسي:  مامان باهام دوستي؟ ...
11 ارديبهشت 1390

خبر خوش

سلام دخترکم امروز خبر نسبتا خوشی دریافت کردم با قلب کوچکت برامون دعا کن راستی امروز من دیر میام خونه وبابایی میاد دنبالت وتو دم در مهد میگی چرا مامان نیومده   عاشقتم عزیزم اخر هفته رفته بودیم یه سفر کوچیک دو روزه شیراز حالا عکسهای گلت رو میزارم هفته دیگه آزمون ارشد دانشگاه آزاد دارم  برام دعا کن راستی دیگه دارم کارم رو رها میکنم تابیشتر با تو باشم ...
11 ارديبهشت 1390

مهد كودك دخمل

دختر ناز مامان من و بابا از وقتي پنج ماهت بود گذاشتيمت مهد كودك پيشتازان البته ماه چارم رو با عمو رسول و خاله نسرين بودي الان يك سال و نيمه كه اومدي مهد شادمان دوست دارم
6 ارديبهشت 1390