دياناديانا، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

دیانای مامان و بابا

راز دل مامان

دخترك ناز مامان دارم برات يك خواهر ويا يك برادر ميارم 5 ماه ديگه بغلته براي تو وبه خاطر تنهايي تو اين رنج رو به دل خريدم اميدوارم دوسش داشته باشي من جفتتون رو دوست دارم براي ديدن روي ماهش لحظه شماري مي كنم راستي دانشگاه هم قبول شدم حالا مامان ارشد مي خونه بارداره وتورو هم داره   همه نفس مني شايد باورت نشه گاهي اوقات فكر ميكنم كم نگاهت كردم اگه روزي بميرم افسوس لحظاتي رو خواهم خورد كه به چهره معصوم ودوست داشتني تو كمي بيشتر نگريسته ام. كاش دومي مثل تو باشه عزيز مامان صد تا مثل تو برام كمه راستي براي دومين بار امتحان عملي رانندگي رو رد شدم   ...
10 مهر 1390

بابای شنگول و منگول کجاست؟

عزیز مامان هرشب که برات قصه میگم یکیش قصه شنگول و منگوله البته به قول تو قصه آقا دزده یه شب هنوز قصه رو شروع کردم وگفتم :شنگول و منگول و حبه انگور با مامان بزی زندگی می کردند. تو پرسیدی؟بابای شنگول ومنگول کجاست؟گفتم باباشون رفته سر کار. وتو باز پرسیدی ؟دیگه نمیاد؟ گفتم چرا دخترم میاد ولی الان نیست. من و بابا کلی تعجب کردیم تا حالا خودم به این قضیه فکر نکرده بودم. قربون ذهن کوچیک وخلاقت برم ...
7 شهريور 1390

ماموريت بابايي

سلام گلم دوروزه بابايي رفته تهران ماموريت دلمون براش تنگ ميشه ولي تو اينقدر خسته اي كه سراغشو نمي گيري شايدم من مامان خوبي هستم تو دوريشو حس نمي كني خاله هاي كلكت دور هم جمع شدن مشهد ولي من و تو اينجا تنهاييم دعاكن به بابايي انتقالي بدن ما هم بريم وطنمون خدا به مديران ارشد هر ارگاني مقداري رحم و شفقت بده تا دست از سر ما بردارن راستي شام ميريم رستوران با دوستامون دل بابا بسوزه ههههههه دختر خاله بلا وشيطونت از زاهدان برگشته ولي اصلن انگار نه انگار خاله داره ميكشمش مامان غصه نخور زود شوهرش ميديم مي بوسمت ...
29 تير 1390

عروسک من

دخمل ناز مامان عشق مامان هستی مامان من هر روز وقتی تورو میزارم مهد برات آیت الکرسی می خونم تا فرشته ها مواظبت باشن البته برا بابایی هم میخونمش عروسک قشنگم فقط ازت می خوام من و بابایی رو یادت نره. بزرگ شدی, خانوم شدی, ازمون دور نشی. تصور روزی که برات خسته کننده و دست و پاگیر بشیم برام سخته اون روز دور نیست که تو بزرگ می شی ,مدرسه میری ,دانشگاه میری, ازدواج میکنی ومن تنها میشم حتما خیلی گریه می کنم ولی فقط خوشبختی تو برام مهمه تو تیکه ارزشمند روح من و بابا هستی که پرو بال گرفته می خواد جدا از آشیونش پرواز کنه پس پرنده کوچولوی من پرواز کن , اوج بگیر از لونه دور شو, ولی از قلب من هرگز تا زنده ام مواظبت هستم تا...
30 خرداد 1390

روز پدر

عزيزكم دخمل ناز مامان تصور يك ثانيه دور از تو دهشتناكترين كابوس زندگيمه روز پدر امسال پيش مادر بزرگ ها وپدر بزرگ هات بوديم ودر لحظه رمانتيك كادوي روز پدر تو خواب  بودي عزيزم برا بابايي يك كيف مدارك داده بودم دوستم باچرم بدوزه فكر كنم خوشش اومد ديشب بابايي سر يه مسئله عصباني شد و بلند صحبت كرد تو بلافاصله پرسيدي:بابايي با مامان دوستي؟ بابات گفت: آره تو گفتي:با مامان دعوا كردي؟ خداييش به جاي ناراحتي كلي خنديدم ماه مامانيييييييي ...
28 خرداد 1390