وطن
عزیزکم امروز یک دفعه تصمیم گرفتیم هفته دیگرو بریم ÷یش ÷در جون و مادر جون هات
واییییییییی من خوشحالم
توهم همش گیر میدی بریم ÷یش دینا(دختر عموی گرامی)
حالا داریم میریم وطن ددر دودوررر
من خوشحالم ولی هنوز نرفته مثل مادر جونت از اینکه می خوایم زود بر گردیم ناراحتم.
با قلب کوچیکت با دل مهربون نازت برا مامان بابا دعا کن
بزرگ شدی میگم برای چی دعا کردی
می بوسمت
همه هستی من فدای گوشه چشم تو مهر بانترینم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی